اشعار سیده تکتم حسینی

چشم حسود کور، من و تو برادریم / سیده تکتم حسینی


هرجا نشسته پشت سر هر دو دم زده
بین من و تو را به خیالش به هم زده

جز دشمنی به خورد من و تو نمی دهند
تلخ است تلخ میوه‌ی این باغ سم زده

غافل از اینکه آنچه که پیوند جان ماست
این سال ها رفاقت ما را رقم زده

من میهمان خانه‌ی مردانه ای شدم
آن خانه‌ای که سکه به نام کرم زده

من کیستم؟ همان که در این سال های دور
با تو کنار خاطره هایت قدم زده

این بار تو به شانه‌ی من سر بنه، ببار
قربان چشم‌های تو ای ابر نم زده

چشم حسود کور، من و تو برادریم
ما همدم همیم در این شهر غمزده

دست مرا بگیر که آن روز دور نیست
روزی که عشق در دل دنیا علم زده...

 

550 0 3.8

شنیدم افاضات فرموده اند... / سیده تکتم حسینی

وطن، ای تن زخمی نیمه جان
لگدمالِ طراری طالبان

اسیرِ حصارِ درنگ و شرنگ
قتیلِ قتالِ بَدان و دَدان

تمنایِ خاموشِ روبنده ها
زنِ کنجِ پستوی عزلت نهان

به جان خون دل، خون دل، خون دل
به لب شوکران، شوکران، شوکران...

اذان عزیمت، مصلای خون
قیام شکسته، رکوع کمان

بمیرم که سنگ است با تو زمین
بمیرم که تنگ است بر تو زمان

بمیرم که دست از تو نگرفته است
در این پایمالی مگر ریسمان

بمیرم که بر تو نباریده است
در این قحطِ غیرت به جز آسمان

بمیرم که با پنبه سر می برند
تو را سیم و زر دوستان جهان

شنیدم افاضات فرموده اند
که فرق است در سیرت “این” و “آن”

چه فرقی؟ جز اینکه برادرترند
شغال و سگ زرد این داستان

بدهکار حرف تو یک گوش نیست
بمیرم برایت وطندار جان...
 
592 0 5

دلم گرفته و می دانم کسی به جز تو حواسش نیست.. / سیده تکتم حسینی

به این حواسِ پریشانم کسی به جز تو حواسش نیست
دلم گرفته و می دانم کسی به جز تو حواسش نیست..
.
برای خشکیِ چشمانم کسی نماز نمی خواند
به این‌که تشنه ی بارانم کسی به جز تو حواسش نیست

نشان خانه‌ی آهو را کسی به جز تو نمی‌پرسد
به من، منی که گریزانم، کسی به جز تو حواسش نیست

منی که گم شده‌ام در خود میان این همه تنهایی
به چشم های هراسانم کسی به جز تو حواسش نیست

به من که غم به سرم آوار... که سر گذاشته بر دیوار..
نشسته گوشه ی ایوانم، کسی به جز تو حواسش نیست

به من که چند صباحی هست بلیط سبز دعا در دست-
در اشتیاق خراسانم، کسی به جز تو حواسش نیست

چقدر بی کسم و رنجور، خودت مرا بطلب از دور
به من امام رضا جانم، کسی به جز تو حواسش نیست
 
962 1 3.67

این مهربان سوخته جان، کابل من است / سیده تکتم حسینی


این زخم داس خورده ی پرپر، گل من است
این مهربان سوخته جان، کابل من است

این خون پایمال به ناحق روان شده
شمشاد و لاله و سمن و سنبل من است

در دست بادهای مخالف چه می کند؟
این بیشه زار سبز که چون کابل من است

در حسرت دوباره ی آواز و آسمان
پاسوزِ ناله های قفس، بلبل من است

گرگی لباس میش به تن کرده سال هاست
بر پنجه اش ببین پر قرقاول من است

با دیو لامروت وحشی بگو بترس
زین اسب زین نهاده که در آغل من است
556 0 5

عمری پناه آورده ام بر چادر تو / سیده تکتم حسینی

دستی بکش بر این دل تبدار مادر
آشفته ام آشفته ام بسیار مادر ...

تنهام مثل برکه ای بی آب و بی ماه
تنهام مثل شاخه ای بی بار مادر

آتش گرفته جنگلی از حرف در من
در من جهانی سوخته است انگار مادر

هم شعله ها در تار و پودم جان گرفته
هم بسته راهم را در و دیوار مادر

ای تکیه‌گاه و ای پناه لحظه‌هایم
وقتی که از خود می شوم بیزار، مادر

امشب میان ذکرهایت یاد من باش
در لحظه ی الجار ثم الدار مادر

عمری پناه آورده ام بر چادر تو
این بار آزرده تر از هربار مادر...
 
1435 0 4.67

گرگی لباس میش به تن کرده سال هاست / سیده تکتم حسینی

این زخم داس خورده ی پرپر، گل من است
این مهربان سوخته جان، کابل من است

این خون پایمال به ناحق روان شده
شمشاد و لاله و سمن و سنبل من است

در دست بادهای مخالف چه می کند؟
این بیشه زار سبز که چون کابل من است

در حسرت دوباره ی آواز و آسمان
پاسوزِ ناله های قفس، بلبل من است

گرگی لباس میش به تن کرده سال هاست
بر پنجه اش ببین پر قرقاول من است

با دیو لامروت وحشی بگو بترس
زین اسب زین نهاده که در آغل من است
581 2 4.4

از گریه چشم‌های حسینیّه پر نم است / سیده تکتم حسینی

این خانه‌ای که خشت به خشتش پر از غم است
عمری‌ست وقف روضۀ ماه محرم است

با دست‌های پیر پدر قد کشیده است
آجر به آجرش اگر این‌قدر محکم است

در این محل نسیم اگر مویه می‌کند
از عاشقان موی پریشان پرچم است

آن پرچمی که خط به خطِ تار و پود آن
«باز این چه شورش است که در خلق عالم...» است

بر سقف نم کشیدۀ آن، ظنّ بد مَبَر
از گریه چشم‌های حسینیّه پر نم است

بر آن نشسته است اگر خاک، در عوض
اسباب یاد چادر خاکی فراهم است...

منبع:
http://www.shereheyat.ir/poetry/poems/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%87
1553 1 5

آهویی در وحشت شبهای جنگل گم شده / سیده تکتم حسینی

آسمان است این که در گودال مقتل گم شده
یا که دنیای زنی آشفته بر تل گم شده؟

می دود هر سو نگاهش در سکوتی هولناک ...
در میان دودها سوسوی مشعل گم شده

شعله بر دامن ، پریشان می دود هر سو زنی
دختری در بیـن خار و خون و تاول گم شده ...

برق دندان شغالان و هجوم سایه ها
آهویی در وحشت شبهای جنگل گم شده
...
گریه کردم ، گریه، مثل مادری که ناله اش
در صدای تعزیه خوان های مقتل گم شده
1447 0 4.13

اندوه تو از جنس اندوه کسی نیست / سیده تکتم حسینی

تنها خودت حس می کنی تنهایی ات را
شب های گریه غربت یلدایی ات را

اندوه تو از جنس اندوه کسی نیست
چندین برابر کرده غم زیبایی ات را

هر جنگلی در آرزوی شال سبزت
هر چشمه ای اما دل دریایی ات را...

ای قبله ی ریحانه ها، در سجده هستند
بابونه ها عطر خوش صحرایی ات را
::
در فاطمیه گریه کردم، عهد بستم
تا چله بنشینم غم زهرایی ات را
1997 0 5

من شام بدخشانم و تو صبح نشابور / سیده تکتم حسینی

از چشم تو سرشار شدم ای غم پرشور
تا سرزده آمد به دلم خاطره ای دور

دو پولک براق، دو شب مخما غمگین
دو مست غزل ساز دو میخانه ی مستور

تو سیب.. تو گندم.. تو گناهی اگر ای عشق
من دست پر از خواهشم ای جذبه ی مغرور

تو ماه به رقص آمده در آینه ی حوض
من چشم به شور آمده با گریه ی ماهور

بگذار که سرمست خیالات تو باشم
با یاد لب توست که شیرین شده انگور

تقدیر چنین است به مقصد نرسیدن
من شام بدخشانم و تو صبح نشابور
833 0 5

بخند که صدای زن همیشه بغض و گریه نیست / سیده تکتم حسینی

سلام رنج کهنه ام سلام داغ روشنم
من از جهان بی ستاره با تو حرف می زنم

چقدر پشت شیشه ماه چهره ات کدر شده
طلوع کن چراغ تار و بی فروغ میهنم

بخوان که بشکنم حصار سرد این سکوت را
در این قفس به خاطر غم تو واژه می تنم

کسی که درد می کشد شبیه من فقط تویی
کسی که مثل تو همیشه رنج می برد منم

چه فرق می کند مگر هزاره یا که ازبکم
بلوچ یا که ترکمن... که من شبیه تو زنم

بخند که صدای زن همیشه بغض و گریه نیست
بخند از دلیل شعر ساده و مطنطنم
1255 0 2.83

آرزوهای به غارت رفته ی اجدادی ام / سیده تکتم حسینی

تلخ و شیرینم اگر تلفیق غم با شادی ام
هم قفس را می شناسم هم پر از آزادی ام

ریشه در تنهایی ام دارد اگر آشفته ام
ریشه در آوارگی، اندوه مادرزادی ام

بارها در گورهای دسته جمعی دفن شد
آرزوهای به غارت رفته ی اجدادی ام

کاخ رؤیاهای من آجر به آجر هیچ بود
پله پله پوچ پوچم، اوج بی بنیادی ام

روبه رو ویرانی ام در جاده های دربه در
پشت سر جا مانده اما خانه ام آبادی ام
896 0 3

دوباره بعد زمستان بهار می آید / سیده تکتم حسینی

نه بی تو بر دل زارم قرار می آید
نه غصه با دل تنگم کنار می آید

برای آنکه بسوزد به هر بهانه دلم
چقدر خاطره هایت به کار می آید

چقدر قصه ی خیس از تو در نگاهم ماند
چقدر گریه به چشمان تار می آید

نهال کوچک من! خسته ای بخواب آرام!
دوباره شاخه ی خشکت به بار می آید

دوباره شاخه ی خشکت شکوفه خواهد داد
دوباره بعد زمستان بهار می آید
4254 3 4.14

اگر چشم تو را پیدا نمی کردم چه می کردم .. / سیده تکتم حسینی

تمام حاصلم را در بساط شهر گستـردم
خریداری ندارد بین این بـی دردها دردم

زنی از نسل اشرافی ترین غم های تاریخم
که در خاموشی افسانه هایم زندگی کردم

اگر آواره ام ، گم کرده ام ایل و تبارم را...
که در سردرگمی هایم به دنبال تو می گردم

خیابان خواب چشمان تو در این شهر خاموشم
اگر چشم تو را پیدا نمی کردم چه می کردم ..

نسیمی از شمال شرق از بلخم تماشا کن
که رقصی مولوی تر از غزل های تو آوردم ...

 
1055 0 2.67

ای عشق ای شهزاده ی بی سلطنت بی تاج / سیده تکتم حسینی

ای عشق ای شهزاده ی بی سلطنت بی تاج
اسطوره ی افسانه های رفته بر تاراج

رسواترین پیغمبر منظـومه ی تاریخ
ای آمده از اوج عرش ای رفته تا معراج

مثل منی آرامش متروک یک ساحل
مثل توام زاییده ی وحشی ترین امواج

چوگان سرگردان تر از گویم چه می گویم ؟
بازیچه ی اسب و سوار و آبنوس و عاج

مستفعلن مستفعلن معشوق یا عاشق ؟
مستفعلن مستفعلن مشتاق یا محتاج ؟
666 0

زندگی را آرزو کن، آرزو را زندگی ... / سیده تکتم حسینی

دختر بافنده رویاهات را محکم بباف
در ترنج رنج، عرش و فرش را در هم بباف
 
بر گلیم چرت های پاره دارت می زنند
تیغ را بردار و خواب فرش ابریشم بباف

هفت سین از سینه ریزت سیب حوا چیده است
سبزه بالا سیر و سرکه بر دل آدم بباف

اشک شیرین، چشم لیلا، غمزه ی گردآفرید
عشق و عصمت را زلیخایی تر از مریم بباف

بیـدلی کن بر خیالاتی که می بافی بخند
فرخی شو حله ای با تار و پود غم بباف

زندگی را آرزو کن، آرزو را زندگی ...
ریشه ریشه، واژه واژه عشق را  "تکتم" بباف
1130 1 4

مـــی چینــم از لبــهای سرخـــت چیــدنی ها را / سیده تکتم حسینی

مـــی چینــم از لبــهای سرخـــت چیــدنی ها را
از مــرمـــر لبخنــــــــدهـــایــت روشــنــــی ها را

تا پر شـــوم از حــس جنگـل،حال کوهســـتان ...
بو مــــی کشـــم موهایـــت این آویشــنــی ها را

هر شــــب در آغــــوش خیالت خواب می بینــم
هـــــم دیدنـــی ها را و هــــم نــا دیدنــــی ها را

جان هستی و این جسم عاصی را نمی خواهی
تا کــــی به جــــان خود بـــــدوزم ناتنـــــی ها را

هــر چه بخواهــی میل میل توســت می خواهم
حتـــــی به جــای دوستـــی ها دشمنــــی ها را

اما طلای نـــاب مـــن هـرگـــــز نمـــــی فهـمــــی
انــــــدازه ی انــــدوه آدم آهــــنــــــــی هــا را ....

 
626 0 5

شعر خواند و در صدایش "دوستت دارم" شکست... / سیده تکتم حسینی

آمد و چون خواب پیش چشم های من نشست
دست هایم را گرفت آن آرزوی دوردست

با نگاهی بغض هایم را در آغوشش گرفت
شعر خواند و در صدایش "دوستت دارم" شکست...

هم به خنده خواند : آخر دور ما هم می رسد
هم به گریه گفت : دلگیرم از این دنیای پست

"عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست"

زیر لب این بیت حافظ را برایم خواند و بعد...
چشم هایش را که در من خیره بود آرام بست

خواستم از خستگی هایم بگویم پیش او
آمدم لب وا کنم دیدم که او هم خسته است...
1232 0 5

پیوند درخت سیب و آهم / سیده تکتم حسینی

پیوند درخت سیب و آهم
من دختر اولین گناهم

چشمم که به چشم عشق افتاد
انداخت کسی به اشتباهم

آتش شده برق چشم هایش
افتاده به چادر سیاهم

تا خانه ی دل هزار راه است
من کولی هر هزار راهم

آواره ی کوه و دشت یک روز
یک روز خراب خانقاهم

از کفر رسیده ام به ایمان
الا هوی بعد لا اله ام

هر جای جهان که باشی ای عشق
آن جاست همیشه قبله گاهم
1020 0 5

به شور گریه های عاشقانه در حرم قسم / سیده تکتم حسینی


به اشک های ریخته ، به چشم های نم قسم
نمی روی تو از دلم ، نمی روی ..‌به غم قسم

اگر که عاشقانه است یا پر از بهانه است
فقط تو را نوشته ام، به حرمت قلم قسم

دخیل هر‌چه‌ بسته ام به عشقِ چشم های توست
به شور گریه های عاشقانه در حرم قسم

هوای من! تمام لحظه های دوری از تو را
نفس نفس شمرده ام، به دم، به بازدم قسم

خدا مرا برای تو انار آفریده است
به دانه دانهٔ غمی که هست در دلم قسم
 
1474 0 5

ای نقشه ای که روی دیواری... / سیده تکتم حسینی

شکر خدا یک لقمه نان در سفره دارم
می چرخد این جا آسیاب روزگارم
 
می چرخد اما در دلم غم خانه کرده
لبخند هم دیگر نمی آید به کارم

این روزها جز درد چیزی همدمم نیست
دردی که دورم کرده از یار و دیارم

نبضت چرا کند است ای دردت به جانم؟
رنگت چرا زرد است ای باغ و بهارم؟

شرمنده ام از اینکه غیر از زخم هایم
چیزی ندارم تا که در خاکت بکارم

یک روز می آید که آبادت ببینم
یک روز می آید ...هنوز امیدوارم

ای نقشه ای که روی دیواری..برایت
اندازه ی یک عمر غربت حرف دارم...
978 0 3

شمعی که از بس گریه کرده رو به پایان است / سیده تکتم حسینی

مثل همیشه پنجره سردرگریبان است
از لابه لای پرده نور ماه لرزان است

شب در حیاط خانه ی همسایه خوابیده
تنها صدای گربه ای در گوش ایوان است

میز غذایی منتظر، شامی که یخ کرده
شمعی که از بس گریه کرده رو به پایان است

لم داده حالا بر زمین پیراهنی خسته
افتاده از پا لنگه جورابی که مردانه ست

مردی که پشتش را به زن کرده ست خوابیده
زن باز در آغوش تنهاییش مهمان است
701 0

سپیدهای پیاده... سیاه های سواره... / سیده تکتم حسینی

بلای دیگری از آسمان به خانه اش افتاد
و باز بار غمی تازه روی شانه اش افتاد

شکست در گذر سنگ های کینه، چراغش
دوباره قرعه به تاریکی زمانه اش افتاد

سپیدهای پیاده... سیاه های سواره...
و شطّ رنج، خروشان، به رودخانه اش افتاد

بهار بود و خزان سر رسید با تبر و داس
غم زمانه به جانِ دلِ جوانه اش افتاد

چقدر یک شبه غم دید، مثل فاخته ای که
گذار وحشی بازی به آشیانه اش افتاد

غیور و سخت چنان ایستاد سرو تناور
که دست باد کم آورد و تازیانه اش افتاد

به عزم و صبر مَثَل شد، شبیه قصه ی موری
که  در مسیر، به تکرار، بار دانه اش افتاد
::
نشست شعر بخواند کسی... که موشکی آمد...
و از دهن غزل گرم عاشقانه اش افتاد...
786 0 5

خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدی... / سیده تکتم حسینی

گرچه دور خانه ام صدها نگهبان داشتم
باز با غم رفت و آمد های پنهان داشتم

گرچه تنها حربه ام اشک است حالا ، یک زمان_
در نگاهم جنگجوهای فراوان داشتم..

از همان روزی که آدم سیب را از من گرفت
پا به پایش در دل تاریخ جریان داشتم

عشق با من بود لیلاوار یا سودابه وار
خوب و بد.. اما به احساس خود ایمان داشتم

داستانم هفت خوان رستم دستان نشد
من ولی اندازه ی سهم خودم خوان داشتم

باز هم دلخوش به این بودم که بادی می وزد
قدر موهایم اگر روز پریشان داشتم..

خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدی
چند وقتی بود خیلی حس باران داشتم..
1618 1 3.5

هشت سال از تب یک عشق سرودم با تو / سیده تکتم حسینی

آمدم از شب تاریک به فردا برسم
از بد و خوب گذشتم که به اینجا برسم

پشت سر، خاطره ی کودکی ام جا مانده
یک نفر در دل من هست که تنها مانده

با دل خسته کسی کاش که راهی نشود
هیچ کس، هیچ کس، آواره الهی نشود

خانه ام سوخت، اگر این همه راه آمده ام
"از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام"

از غم و درد دلم کاش که آکنده نبود
جنگ در کشور من کاش پناهنده نبود

باغ ها را بغل بوته ی خشخاش ببین
زشت و زیبای مرا مثل خودت فاش ببین

من همانم که نرفته است غمت از یادم
تو همانی که زمین خوردی و من افتادم

پای یک چشمه نبوده مگر آبادی مان؟
پس چرا دور شده خانه ی اجدادی مان؟

عاشقی نیست مگر عادت دیرینه ی ما؟
رو به یک قبله نبوده است مگر سینه ی ما؟

هشت سال از تب یک عشق سرودم با تو
من مگر همنفس جنگ نبودم با تو؟

حائلی بین دل ما دو نفر کاش نبود
مرزها ساخته ی دست بشر کاش نبود

دوستی کاش دمی دست تکانم بدهد
وقت لبخند زدن بغض امانم بدهد

هر دو همسایه ی دیوار به دیوار منند
مثل تو، شادی و اندوه وطن دار منند
1538 1 4.27

از جان و مال هر چه که دارم فدای تو / سیده تکتم حسینی

از جان و مال هر چه که دارم فدای تو
باقی فقط دلی ست که آن هم برای تو

با این که خاستگار برایم زیاد بود
اما نشسته بود دل من به پای تو

در چله ات چه بود که آدم نخواسته
اینگونه مست می شود از ربنای تو؟!

این بس مرا که از همه ی عمر خود دمی
با عشق همنفس بشوم در هوای تو

این بس مرا که لایق گهواره گی شوند
دستان من به خدمت خیرالنسای تو

خورشید را سلیقه ی تو کرده زردپوش
من کیستم که زرد بپوشم برای تو...
2158 0 4.3

در شهر من فشنگ گلوبند زینتی ست... / سیده تکتم حسینی

از روزگار حمله ی چنگـــــــــیز با منند
این مردمان خسته که از نسل آهنند

این شهر سرخ وارث دلتنگی من است؟
یا دختران بلـــــــــخ همه سرخ دامـنند؟

در شهر من فشنگ گلو بند زینتی ست
آن جا به موی دخترکان گل نمی زننــد..

در باغ آرزوی زمــــین کال مانــــده اند
چشم انتظار لحظه ی سرخ رسیدنند

شیرین تر از تمامی افسانه های دور..
زیباتر از تمامی شبـــــــهای روشنند

ای ماه پشت ابر من این روزها چقدر
خفاشهای شب زده با نور دشمنند

هر چند جان مردم من غرق آتش است
اما هنوز از وطنــــــــــم دل نمی کَنند...
3002 7 4.17

پدر اندوه در دلهــا زیاد است... سرِ راه تو مشکل ها زیاد است / سیده تکتم حسینی

نشسته برف پیری روی مویت  دلم می خواست تا باران بگیرد
تنت از خستگی خرد و خمیر است بیا تا خانه بوی نان بگیرد

بهـــــاران از تو تصویـــری ندارد،  پــدر پاییـــــز تقصیـــری ندارد
نمی خواهم که در این فصل غربت دل پرمهــرت از آبان بگیرد

غریب و خسته و بی سرپناهم، سیاه است آسمان بختگاهم
برای برگ های زرد عمـــــرم بگـــو جنگل حنــابندان بگیــــرد

پدر اندوه در دلهــا زیاد است سرِ راه تو مشکل ها زیاد است
بگو کی می رسد از راه آن روز که بر ما زندگــی آسان بگیرد

خدا قوت.. نباشی خسته ای ماه  از این دنیای تاریک و پر از آه
خدای یوسف ِ افتـــاده در چاه  تقاصت را از ایــن زندان بگیرد..

خدا را شکــــر اگر امروز غـــــم هست
حرم هست و حرم هست و حرم هست

خودت گفتی به من امکان ندارد  دل سادات در ایــران بگیرد

 



_ بختگاه: پیشانی...
6923 14 4

لایق روح بلندت کاخ ساسانی نبود / سیده تکتم حسینی



زیور و زر داشت، اما غیر ویرانی نبود
لایق روح بلندت کاخ ساسانی نبود

گرچه بعضی ها بر آن نام اسارت می نهند
غیر آزادی، خودت هم خوب می دانی، نبود

آشنا پیشانی ات با سجده ی توحید شد
چون که پیشانی نوشتت نامسلمانی نبود

تا بساط غیر "او" از سینه ات بیرون شود
هیچ چیزی در دلت جز عشق زندانی نبود

جز به درگاه خدا سر خم نکردی هیچ جا
جز به هنگام دعا چشم تو بارانی نبود

اینکه با خون خدا در یک بدن جاری شود
بی تو حتی در خیال خون ایرانی نبود

عشق مادرزاد را شاید اگر با خود نداشت
سجده ی سجادت این اندازه طولانی نبود

مرگ پیش اهل حق سهل است، اما از حسین-
شک ندارم دل بریدن کار آسانی نبود
1371 0 4.75

برگشته ای با حال و روز بهتری از من / سیده تکتم حسینی

 

از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من

دلبسته ات بودم من و دلبسته ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من

آتش شدی، رفتی و گفتی:" عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من"

رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمان تری از من

فالله خیر حافظا” خواندم که برگردی
برگشته ای با حال و روز بهتری از من

من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده های زخمی ات دل می بری از من

عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...

2609 3 5

غمی ست در دل من عاشق غزل گفتن.. / سیده تکتم حسینی

برای من که غمم در قواره ی یک زن
نشسته عشق بدوزد دوباره پیراهن

نه این که دوست ندارم که شاد بنویسم
غمی ست در دل من عاشق غزل گفتن..

منم که شعر شده؟ یا که روح رابعه است
حلول کرده به جای من این چنین در تن؟...

دلم مزارِ شریف هزار خاطره است
هزار و یک شبِ ناگفته هاست قصه ی من

پسند می کنی آخر چگونه مرگم را؟
غم عزیز من! ای مهربان ترین دشمن

گناهکارم اگر عشق اتهام من است..
رگ مرا بزن ای تیغ روزگار ! بزن!..

 

2116 0 4.75

من دلم را داده ام در این هیاهوها به تو / سیده تکتم حسینی

ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو
شب پناه آورده با انبوه شب بوها به تو

بغض خود را ابرها پیش تو خالی می کنند
از غم صیاد می گویند آهوها به تو

ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرین تر است
لحظه ای که می رسد دست النگوها به تو

چون کبوتر دست برمی داشتند از رسم کوچ
فکر می کردند اگر روزی پرستوها به تو

نسخه ی درماندگان است آب سقاخانه ات
ای که دارد بستگی تأثیر داروها به تو

نغمه ی نقاره یک سو، یک طرف هو هوی باد
من دلم را داده ام در این هیاهوها به تو

2803 0 4

چه رفته بر تو که این گونه بی چراغ شدی؟ / سیده تکتم حسینی

برای پدرم...

دوباره خون به دل از حال و روز باغ شدی
بمیرم ای گل من، لاله لاله داغ شدی

مگر به شامه ات از سمت و سوی تلخی بلخ
رسیده بوی چه زخمی که خون دماغ شدی؟

نه نور ماهی و نه شمعی و نه سوسویی
چه رفته بر تو که این گونه بی چراغ شدی؟

ستون خانه شدی سقف اگر که می لرزید
اگر که سوز خزان، هیزم اجاق شدی

به لطف زخم زبان های نارفیقان است
اگر که با غم غربت چنین ایاغ شدی

 

1422 0 5

لطفاً ببند پشت سرت در را... / سیده تکتم حسینی

امشب چه واژه های پریشانی پر کرده اند صفحه ی دفتر را
بر موج گریه راه می اندازند انبوه رنج های شناور را

بغضم شکست آینه را امشب از بس مرا به روی خودم آورد
درمانده ام چه کار کنم حالا این دردهای چند برابر را

خوابیده است ساعت دیواری؛ ای غم چقدر خوب که بیداری
این جا دوباره شب شده می بینم یادت نرفته وقت مقرر را

انگار پشت کرده به من حتی عکسی که روی سینه ی دیوار است
سر رفته است حوصله ش از من طاقت ندارد این منِ دیگر را

تنهایی ام تمام جهانم بود در کنج این اتاق پر از خلوت
تنهایی عزیز تو هم رفتی؟ لطفاً ببند پشت سرت در را...

2239 1 4.75

و کسی جز تو ندید آن همه زیبایی را / سیده تکتم حسینی

صبرت از پای درآورده شکیبایی را
ای که سوزانده غمت لاله ی صحرایی را

دل به دریا بزند هر که دلش بی تاب است
تو به صحرا زده ای آن دل دریایی را

داغت ان قدر زیاد است که غم کرده علَم
در دل سوخته ات خیمه ی تنهایی را

دیده ای آنچه تماشا نشود با هر چشم
و کسی جز تو ندیدآن همه زیبایی را

دم به دم خطبه ی غرّای تو تیغ علوی ست
بر سر انداخته ای چادر زهرایی را

قلم از لحن تو سرمشق متانت برداشت
از تو آموخت سخن، شیوه ی شیوایی را

::
آه ای سنگ صبور دل بی تاب رباب
باز آرام بخوان نغمه ی لالایی را

2699 3 4.4

حالا که فاطمیه دل عید را شکست... / سیده تکتم حسینی

وقتی بهار می رسد و شور و حال نیست

یعنی که در نظام زمین اعتدال نیست

بلبل کجاست تا به کلاغان خبر دهد

روح بهار تشنه ی این قیل و قال نیست

حالا که فاطمیه دل عید را شکست

دیگر برای خنده ی گلها مجال نیست

غم دامن ملائکه را هم گرفته است -

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

آه ای بهار خسته که از راه می رسی

آیا دلت شکسته تر از پارسال نیست؟

 

4552 9 4.31

دور دستاس تو مــي چرخند گندمــزارها .. / سیده تکتم حسینی

بـي نگاهت... بـي نگاهت... مرده بودم بارها...
اي كه چشمانت گره وا مي كنـنـد از كارها

مهر تو جاري شده در سينــه ي دريا و رود
دور دستاس تو مــي چرخند گندمــزارها ..

باز هم چيزي به جز نان و نمك در خانه نيست
با تو شيريـــن است اما سفـــره ي افطارها..

باغ غمگين است، لبخندي بزن تا بشكفند
ياس ها،آلاله ها، گل پونه ها، گل نارها

برگ هاي نازكت را مرهمي جز زخم نيست
دورت اي گل ، سر بر آوردند از بس خارها...

بعد تو دارد مدينــه غربتـــي بي حد و مرز
خانه هاي شهر.. درها .. كوچه ها.. ديوارها..

نخل هاي بي شماري نيمه شب ها ديده اند
سر به چاه درد برده كـــــوه صبري ، بارها ...

2852 1 4.44

طاقت نداشتـــم بشود روضه باز تر... / سیده تکتم حسینی

 

روی تـــو از نسیــــم سحــر دلنــوازتر

گیســوی توست از شب یلـــدا درازتر

 

روی تو باز بــــود و در خانـــه ی تو باز

ای چشمهایت از همه مهمان نواز تر

 

هرگــز یتیـــم های مدینــــه ندیده اند

از ذکر مهربان حســن (ع) چاره سازتر

 

صلح تو شد دلیل سرافرازی حسین(ع)

ای از تمــام اهــل جهـــان سرفــرازتر

 

امــا شریک زندگـی ات دشمن تو بود

مولا کــــدام داغ از ایــن جانگــــداز تر ؟

 

از تیـــرها نگفتم و تابوت زخمــی ات

طاقت نداشتـــم بشود روضه باز تر...

 

3463 8 4.61

نام تو سبزترین حادثه ی تاریخ است / سیده تکتم حسینی

در کنار تو فقط می شود آرام گرفت
در غزل می شود از عشق تو الهام گرفت

باید ابیات پریشان تو را تضمین کرد
باید از گستره ی غربت تو وام گرفت

نام تو سبزترین حادثه ی تاریخ است
ای که شمشیر تو شمشیر خدا نام گرفت

اقتدا کرد به میخانه ی چشمت خورشید
مست آن است که از دست خودت جام گرفت

این چه رازی ست که هر وقت اذان گفت بلال
دل زهرایی ات از غربت اسلام گرفت...

 

1626 0 4

اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاه توست / سیده تکتم حسینی

هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم

تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دائم رو به طغیانم

بزن نی باز غوغا کن بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم به هر سازی برقصانم

ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم پریشانی پریشانم

اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاه توست
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم

3273 3 4.23

حس زیارتنامه خواندن زیر باران... / سیده تکتم حسینی

 

تصویر مهتاب و شب و آیینه بندان

امشب صفای دیگری دارد شبستان

 

گلدسته ها و آسمان سرمه ای رنگ

نقش و نگار کاشی و گل های ایوان

 

شهر از هیاهوها پر اما با حضورت

آرامش باغ ارم دارد خیابان

 

جایی به غیر از خانه ی امن شما نیست

چتر امانی بر سر ما بی پناهان

 

در ساحل آرامشت پهلو گرفتند

دل های توفان دیده ی جمعی پریشان

::

گنبد... کبوتر... اشتیاق روشن ابر

حس زیارتنامه خواندن زیر باران...

 

قلبم هوایی می شود پر می کشد باز

با شوق معصومانه ای سمت خراسان

 

2209 0 5

آرزوهای به غارت رفتـــــــه ی اجدادی ام... / سیده تکتم حسینی

تلخ و شیرینم اگر .. تلفیق حزن و شادی ام

هم قفس را می شناسم هم پر از آزادی ام

 

ریشه در تنهایـــــی ام دارد اگر آشفته ام...

ریشه در آوارگـــــــی اندوه مادرزادی ام ...

 

بارها در گورهای دست جمعی دفن شد

آرزوهای به غارت رفتـــــــه ی اجدادی ام

 

کاخ رؤیاهای من آجر به آجر هیـــچ بود

پله پله پوج ِ پوچم .. اوج بی بنیـادی ام ..

 

رو به رو ویرانی ام در جاده های دربه در

پشت سر جا مانده اما خانه ام.. آبادی ام ..

 

1701 0 3.75

برای برگ‌های زرد عمرم، بگو جنگل حنابندان بگیرد / سیده تکتم حسینی


نشسته برف پیری روی مویت، دلم می‌خواست تا باران بگیرد
تنت از خستگی خرد و خمیر است، بیا تا خانه بوی نان بگیرد
بهاران است و تصویری ندارد، پدر پاییز تقصیری ندارد
نمی‌خواهم که در این فصل غربت ، دل پرمهرت از آبان بگیرد
غریب و خسته و بی‌سرپناهم، سیاه است آسمان بخت‌گاهم
برای برگ‌های زرد عمرم، بگو جنگل حنابندان بگیرد
پدر اندوه در دل‌ها زیاد است، سر راه تو مشکل‌ها زیاد است
بگو کی می‌رسد از راه آن روز، که بر ما زندگی آسان بگیرد
خدا قوت نباشی خسته ای ماه، از این دنیای تاریک و پر از آه
خدای یوسف افتاده در چاه، تقاصت را از این زندان بگیرد
خدا را شکر اگر امروز غم هست، حرم هست و حرم هست و حرم هست
خودت گفتی به من امکان ندارد، دل سادات در ایران بگیرد

2430 0 5

از من تلخ چرا طعم عسل میخواهـــی / سیده تکتم حسینی

 

از من تلخ چرا طعم عسل میخواهـــی

تو چه از این زن زانو به بغل میخواهــی

 

من که غارت زده ی هند نگاهت هستم

از من خاک  نشین تاج محل میخواهــی

 

مشتری نیستــی و راهــی سیاراتـــی

از زمین خورده ترین ماه زحل میخواهــــی

 

در قصاید سخــن هجر به پایان نرسیـــد

پس تو امروز چه از جان غزل میخواهی ...؟

 

3939 0 3.92

برای من که زنم گریه ، گاه سنگین است / سیده تکتم حسینی

هوای گریه در این ایستگاه سنگین است

سکوت سرد تو و بغض راه سنگین است

تو خیـــره می شوی اما مرا نمی بینی ..

نگاه می کنـــی و این نگاه سنگین است

غرور له شده ام را چـــرا نمی فهمــی ؟

برای من که زنم گریه ، گاه سنگین است

برای من که نمی بخشی ام نمی دانــی

چقــدر پاسخ ایـن اشتبـاه سنگیــن است

قبــول .. قلب تو را من شکستــه ام اما ..

قبــــول کن که قبــول گنــاه سنگین است

به روی شانه ی من کوه غصه گاهی هیچ

و گاه بار غمی قدر کاه سنگیــن است ...

نبودن تـــو ، غـــم من ، هجـــوم دلتنگـــی

چقـــدر خلوت این ایستگاه سنگین است ..


2791 2 4.29

هم رفته است از دلم و هم نمی رود / سیده تکتم حسینی

 کوشیدم
تا بکوشم که
هنگامی که ناچارم به کار کردن
به کارم فکر کنم
نه به تو
و چه خوشبختم من
که کوششم
بی نتیجه ماند...

                          "اریش فرید/شاعر اتریشی"

 

هم رفته است از دلم و هم نمی رود
یعنی که عشق از سر آدم نمی رود

افتاد اتفاقی و حالا به سادگی
این حس گنگ مانده ی مبهم نمی رود

مانند سایه ای که رهایم نمی کند...
از فکرم آن خیال مجسم نمی رود

از من گذشت چشم سیاهی که لحظه ای
از خاطرات بخت سیاهم نمی رود

او رفت و جای او غم او ماندگار شد
شادم ولی که از دلم این غم نمی رود...
2865 8 4.5

تویی شبیه خیالی که نیست اما هست... / سیده تکتم حسینی

و پا به پای تو آمد و پا به پات نشست
دلم اگرچه گرفت و دلم اگرچه شکست

به رسم خاطره هامان همیشه چشم به چشم
همیشه شانه به شانه همیشه دست به دست

گره زدم به خیالت حقیقت خود را
تویی به موی من آشفته من به بوی تو مست

منم شبیه حضوری که هست اما نیست
تویی شبیه خیالی که نیست اما هست...

چه روزهای سیاهی که بی تو سهم دلم
سکوت بود و سکوت و شکست بود و شکست

و پرسه های شبانه کنار دلتنگی
رسیده بی تو جهانم به کوچه ای بن بست
7815 4 4.54

... / سیده تکتم حسینی

دیروز ، امروز بود ...

1569 0 2.27

روی دیوار دلم سایه ای از قامت توست / سیده تکتم حسینی

 

مثل تنهایی من قد بلندی داری ...

 

2266 0 3

بی تو... / سیده تکتم حسینی

 

تمام روزهایی که

بی تو زندگی کرده ام

روزهایی ست که

زندگی نکرده ام...

 

 
1984 0 5

دارا و ندار... / سیده تکتم حسینی

از داشته ها تو را دارم

و از نداشته ها تو را...

1899 0 3.33

زنی که شال می بافد... / سیده تکتم حسینی


خیالات خودش را خسته و بی حال می بافد
به یاد کودکش امشب زنی که شال می بافد

زمستان فصل مرگ آرزو هایش رسید اما ...
نشسته با دلی از عشق مالامال می بافد

به یاد گونه های سرخ طفلش سخت می گرید
و در پایین شال او دو سیب کال می بافد

تجسم می کند لبخندهای دلربایش را
و بر لبهای شالش دانه دانه خال می بافد

و می داند که هرگز مرگ پایان کبوتر نیست
کبوتر بچه ای را با هزاران بال می بافد
...

گل پونه، گل شب بو، بخواب ای ماه غمگینم ...
و رشته رشته لالایی میان شال می بافد ...
3414 2 4.64

دریا... / سیده تکتم حسینی

گفت:
دریا بدون مرغان دریایی هم دریاست
اما دریایی
بدون مرغان دریایی ...
2083 0 5

سکوت ... / سیده تکتم حسینی

سکوت مادر واژه هاست ...

1769 0 5